شیرجهلغتنامه دهخداشیرجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ مرکب ) (از: شیر، اسد + جه ، از جهیدن ) با جهشی چون جهیدن شیر. همانند جهش شیر. (یادداشت مؤلف ). || یکی از حرکات شنا. پرش در آب از جای
شیرجهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شیرجه، غواصی، غوطهوری، غرق، غوطه پایین رفتن، سقوط شیرجۀ هوایی، هوانوردی فروبردن درآب، ارتماس، تعمید، استغراق
adviseدیکشنری انگلیسی به فارسیتوصیه، مشورت دادن، نصیحت کردن، توصیه دادن، پند دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن
nose diveدیکشنری انگلیسی به فارسیشیرجه بینی، تنزل ناگهانی قیمت، شیرجه ناگهانی در هواپیما، ناگهان شیرجه رفتن یا تنزل کردن