شیذرلغتنامه دهخداشیذر. [ ذَ ] (اِخ ) شیذیر. (برهان ). یکی از نامهای خداست . (از برهان ) (از جهانگیری ). ظاهراً مصحف و مخفف «هوشیدر» نخستین موعودزرتشتیان باشد. (حاشیه ٔ برهان چ م
شیذرلغتنامه دهخداشیذر. [ ش َ ذَ ] (اِخ ) نام شهری است و یا آنکه زمین همواریست که در آن گوآبهای مناسبی حفر کنند. (از اقرب الموارد: «ش ذر»). گوآب . (ناظم الاطباء).
شیذرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادههوشیدر؛ از نامهای خداوند؛ ایزد یکتا: ◻︎ تویی آن داور محکم که از دادش بنیآدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری: ۳۳۱).
شیذرفرهنگ نامها(تلفظ: šizar) (= شیذیر) ؛ یکی از نامهای خدا ؛ [ظاهراً مصحف و مخفف (هوشیدر) نخستین موعود زرتشتیان میباشد].
شیزرلغتنامه دهخداشیزر. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 537 تن . آب از رودخانه ٔ خررود و چشمه و رود محلی . صنایع دستی آنجا قالی وجاجیم بافی است . (از ف
شیزرلغتنامه دهخداشیزر. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 574 تن . آب از رودخانه ٔ محلی . پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
شیزرلغتنامه دهخداشیزر. [ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای از شمیران تهران . و آن را چیزر (چیذر) نیز گویند. (از یادداشت مؤلف ).
شیزرلغتنامه دهخداشیزر. [ ش َ زَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حماة. (منتهی الارب ). نام محلی به حلب . (یادداشت مؤلف ). قلعه ای است در شام و مشتمل بر یک ناحیه می باشد در نزدیکی معره ،
شبذرلغتنامه دهخداشبذر. [ ش َ ذَ ](اِخ ) شبذیر. یکی از نامهای خداوند عالم جل شأنه . (ناظم الاطباء). رجوع به شبذیر و شیذر و شیذیر شود.
شبذیرلغتنامه دهخداشبذیر. [ ش َ ] (اِخ ) شبذر. یکی از نامهای خداوند عالم جل شأنه . (ناظم الاطباء). رجوع به شیذر و شیذیر شود.
شیذیرلغتنامه دهخداشیذیر. (اِخ ) شیدیر. (اوبهی ) (یادداشت مؤلف ). بمعنی شیذر است که یکی از اسمای الهی است . (برهان ) (از اوبهی ). رجوع به شیذر شود.
خدالغتنامه دهخداخدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده اس