شیبهلغتنامه دهخداشیبه . [ ش َ ب َ / ب ِ ] (از ع ، اِ) برنجاسب . یکی از گونه های افسنتین . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به افسنتین و شیبة شود.
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) مخلافی است در یمن میان زبید و صنعاء و آن در مخلاف جعفر ملک سباء ابن سلیمان الحمیری است . (از معجم البلدان ).
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ش َ ب َ ] (ع مص ) شیب . (منتهی الارب ). سپید شدن موی . (از اقرب الموارد). سپید شدن موی سر. (دهار). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی ). سپید گشتن موی سر.
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ] (ع اِ) اشنه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 180). حبق کرمانی . ریحان کرمانی . (فهرست مخزن الادویه ). اشنان . اشنه .اشنه ٔ بستانی . اشنه ٔ بستانیه . ریحان ابی
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) (بنو...، بنوشیبان ) این نام به کلیدداران و متولیان و پرده داران خانه ٔ خدا درمکه ٔ مکرمه اطلاق می شده . و بنوشیبه از زمانهای بسیارقدیم
affirmingدیکشنری انگلیسی به فارسیتایید، تصدیق کردن، شهادت دادن، بطور قطع گفتن، اظهار کردن، اثبات کردن، تصریح کردن
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) مخلافی است در یمن میان زبید و صنعاء و آن در مخلاف جعفر ملک سباء ابن سلیمان الحمیری است . (از معجم البلدان ).
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ش َ ب َ ] (ع مص ) شیب . (منتهی الارب ). سپید شدن موی . (از اقرب الموارد). سپید شدن موی سر. (دهار). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی ). سپید گشتن موی سر.
شیبةلغتنامه دهخداشیبة. [ ] (ع اِ) اشنه . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 180). حبق کرمانی . ریحان کرمانی . (فهرست مخزن الادویه ). اشنان . اشنه .اشنه ٔ بستانی . اشنه ٔ بستانیه . ریحان ابی