شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) احمدبن عیسی بن الشیخ الشیبانی (متوفی 285 هَ . ق .). امیر و حاکم آمدو دیار بکر از طرف المعتز عباسی بود و چون المعتز بقتل رسید آن دیار را
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اختیارالدین . رجوع به اختیارالدین علی بن روزبه شیبانی و لباب الالباب ج 1 صص 60 - 62 شود.
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اسباطبن واصل . شاعری مخضرم بود (یعنی دوره ٔ جاهلیت و اسلامی را درک کرده بود) و یزیدبن الولید اموی را مدح نمود و تا زمان ابوجعفر منصور عب
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اسحاق بن مرار، ملقب به ابوعمر. رجوع به اسحاق بن مرار شیبانی و اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 289 و نزهة الالباب ص 129 و میزان الاعتدال ج 3 ص 373
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اشرس بن عوف . از بزرگان ودلیران بنی شیبان در صدر اسلام است (متوفی 38 هَ . ق .) او پس از واقعه ٔ نهروان با دویست تن از یاران خود در دسکره
شیبانی خانلغتنامه دهخداشیبانی خان . [ ش َ ] (اِخ ) رجوع به شیبانی محمد و شیبک خان و فهرست اعلام حبیب السیر چ خیام ج 4 شود.
شیبانیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. لرزانیدن.۲. فریفته ساختن.۳. آشفته کردن؛ درهم کردن.۴. مخلوط کردن آرد با آب؛ خمیر کردن.
شیبانی خانلغتنامه دهخداشیبانی خان . [ ش َ ] (اِخ ) رجوع به شیبانی محمد و شیبک خان و فهرست اعلام حبیب السیر چ خیام ج 4 شود.
شیبانیانلغتنامه دهخداشیبانیان . [ ش َ ] (اِخ ) قسمت عمده از قبایل شیبانی که در ناحیه ٔ «تیومن » سکونت داشتند تحت سرکردگی محمد شیبانی بماوراءالنهر کوچ کردند و امرای تیموری را از بین
شیبانیانلغتنامه دهخداشیبانیان . [ ش َ ] (اِخ ) نسل ششم شیبان بن جوجی موسوم به منگوتیمور یا ازبک ، خان کل سیراُردو معاصر بود. قبایل خاندان شیبان از آن تاریخ به بعد به ازبکان مشهور شد
شیبانیانلغتنامه دهخداشیبانیان . [ ش َ ] (اِخ ) خاندان ابودلف که ممدوح قطران بوده است و اسدی طوسی خاندان ابودلف را تازیک و از قبیله ٔ شیبانیان میخواند و او که گرشاسبنامه را در سال 45