شیبانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز ماههای زمستان (کانون اول) که در آن زمین از برف پوشیده و سفید میشود.
شیبانلغتنامه دهخداشیبان . [ ش َ ] (اِخ ) نام قبیله ای است که میان عدن و مکلا سکنی دارند. (از معجم قبایل العرب ).
شیبانلغتنامه دهخداشیبان . [ ش َ / شی ] (ع اِ) شیبان و ملحان ، نام دو ماه زمستان است که در آن سردی زیاده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- یوم شیبان ؛ روز سرد با ابر تنک بی
شیبان راعیلغتنامه دهخداشیبان راعی . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد عرفاست . (یادداشت مؤلف ) : همچنین شیبان راعی میکشیدگرد بر گرد رمه خطی پدید. مولوی .همچو آن شیبان که از گرگ عنید
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) احمدبن عیسی بن الشیخ الشیبانی (متوفی 285 هَ . ق .). امیر و حاکم آمدو دیار بکر از طرف المعتز عباسی بود و چون المعتز بقتل رسید آن دیار را
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اختیارالدین . رجوع به اختیارالدین علی بن روزبه شیبانی و لباب الالباب ج 1 صص 60 - 62 شود.
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اسباطبن واصل . شاعری مخضرم بود (یعنی دوره ٔ جاهلیت و اسلامی را درک کرده بود) و یزیدبن الولید اموی را مدح نمود و تا زمان ابوجعفر منصور عب
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اسحاق بن مرار، ملقب به ابوعمر. رجوع به اسحاق بن مرار شیبانی و اعلام زرکلی چ 2 ج 1 ص 289 و نزهة الالباب ص 129 و میزان الاعتدال ج 3 ص 373
شیبان راعیلغتنامه دهخداشیبان راعی . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد عرفاست . (یادداشت مؤلف ) : همچنین شیبان راعی میکشیدگرد بر گرد رمه خطی پدید. مولوی .همچو آن شیبان که از گرگ عنید
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) اشرس بن عوف . از بزرگان ودلیران بنی شیبان در صدر اسلام است (متوفی 38 هَ . ق .) او پس از واقعه ٔ نهروان با دویست تن از یاران خود در دسکره
شیبانیلغتنامه دهخداشیبانی . [ ش َ ] (اِخ ) محمدبن الحسن بن فرقد، از موالی بنی شیبان . اصل او از قریه ای است در غوطه ٔ دمشق . بسال 131 هَ . ق . به واسط بدنیا آمد و در 189 در سفری ک
شیبانیانلغتنامه دهخداشیبانیان . [ ش َ ] (اِخ ) قسمت عمده از قبایل شیبانی که در ناحیه ٔ «تیومن » سکونت داشتند تحت سرکردگی محمد شیبانی بماوراءالنهر کوچ کردند و امرای تیموری را از بین