شیاعلغتنامه دهخداشیاع . (ع مص ) شاع . شیع. شیوع . مشایع. شیعوعة. شیعان . آشکارا و فاش شدن خبر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).- به حد شیاع رسیدن ؛ همه کس از آن با خبر شدن .||
شیاعلغتنامه دهخداشیاع . [ ش َ / شیا ] (ع اِ) هیزم ریزه که بدان آتش افروزند. || نای شبان یا بانگ آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || خوانندگان یا خوانندگان رمه ٔ
شیاعلغتنامه دهخداشیاع . [ ش َ / شیا ] (ع مص ) فخر کردن بکثرت زن بارگی و جماع . شاید تصحیف سیاع باشد. (از ذیل اقرب الموارد، از لسان العرب ). || آنچه کمال یا زیادتی چیزی بدان باشد
شیعالغتنامه دهخداشیعا. [ ش َ عُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) اسم است مانند تیم اﷲ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
نایلغتنامه دهخدانای . (اِ) نیی باشد که مطربان نوازند و به عربی مزمار خوانند. (برهان قاطع). چوبی میان تهی که آن را می نوازند. (آنندراج ). نی که آن را نوازند. (غیاث اللغات ). نی
لیمونلغتنامه دهخدالیمون . (معرب ، اِ) معرب لیمو، ثمری معروف . لیمو. و فیه بادزهریة تقاوم بها السموم کلها کثیرةالمنافع. (منتهی الارب ). ضریر انطاکی آرد: الاصلی منه هو المستدیر الص
شهادتلغتنامه دهخداشهادت . [ ش َ دَ ] (ع مص ، اِمص ) مأخوذ از شهادة تازی . گواهی دادن . (غیاث اللغات ). گواهی : دیگر دوات آوردند از دیوان رسالت بنهادند و خواجه ٔ بزرگ و حاضران خط
حجةالاسلام شفتیلغتنامه دهخداحجةالاسلام شفتی . [ ح ُج ْ ج َ تُل ْ اِ م ِ ش َ ] (اِخ ) سیدمحمد باقربن تقی موسوی النسب شفتی رشتی الاصل اصفهانی الموطن والمدفن . از اعاظم علمای اواخر امامیه ، ف
مطلقلغتنامه دهخدامطلق . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) آن که آن را قید نباشد. (غیاث ) (آنندراج ). غیرمقید. بی شرط و قید. مقابل مقید و مشروط. آزاد و رها. لابشرط. (از یادداشتهای به خط مرحوم د