شکوه ناکلغتنامه دهخداشکوه ناک . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] (ص مرکب ) گله مند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شکوه و گله مند شود.
شکوهناکلغتنامه دهخداشکوهناک . [ ش ُ ] (ص مرکب ) باشکوه . باجلال . بامهابت . (ناظم الاطباء). شکوهمند. رجوع به شکوهمند شود.
شکوی ناکلغتنامه دهخداشکوی ناک . [ ش َ وا ] (ص مرکب ) شکوی مند. دارای شکایت وگله ٔ بسیار. (ناظم الاطباء). رجوع به شکوی مند شود.
شکوی ناکیلغتنامه دهخداشکوی ناکی . [ ش َ وا ] (حامص مرکب ) شکوی مندی . (ناظم الاطباء). رجوع به شکوی مندی شود.
شکوی مندیلغتنامه دهخداشکوی مندی . [ ش َ وا م َ ] (حامص مرکب ) شکوه ناکی . گله مندی . شکایت مندی . (ناظم الاطباء).
مستمندلغتنامه دهخدامستمند. [ م ُ م َ ] (ص مرکب )غمین و اندوهناک . (جهانگیری ). صاحب غم و رنج و محنت و اندوه . چه مست به معنی غم و اندوه و مند به معنی صاحب و خداوند باشد. (برهان ).
سر کردنلغتنامه دهخداسر کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . (غیاث ). شروع کردن فسانه و حدیث و سخن و شیون و گریه و شکوه و راه و مانند آن . (آنندراج ). آغاز کردن . سر دادن :
مجدرلغتنامه دهخدامجدر. [ م ُ ج َدْ دَ ] (ع ص ) آبله زده . (دهار). آبله برآمده . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). چیچک برآورده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). چیچک برآورده و
طرب همدانیلغتنامه دهخداطرب همدانی . [ طَ رَ ب ِ هََ م َ ] (اِخ ) هدایت آرد: نام شریفش میرزا یوسف ، برادر کهتر میرزا ابوالقاسم همدانی و شیخ الاسلام آن شهر بوده ، شاهزاده ٔ مغفور معظم د