شکرگرلغتنامه دهخداشکرگر. [ ش َ ک َ گ َ ] (ص مرکب ) شیرینی ساز و قناد. (ناظم الاطباء). حلوایی . (آنندراج ) : اینت افیونگر است و آنْت شکرگرهر دو به خاک اندرون برابر و مقرون . ناصرخ
شکرریزلغتنامه دهخداشکرریز. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرافشان . شکرریزنده . که شکر بریزد. که از او شکر ریزد، مثل نیشکر. (از یادداشت مؤلف ) : یا ابوبکر تویی چون قصب شکّر
افیونگرلغتنامه دهخداافیونگر. [ اَف ْ گ َ ] (ص مرکب ) افیون ساز. درست کننده ٔ افیون : اینت افیونگر است و آنت شکرگرهر دو به خاک اندرون برابر و مقرون .ناصرخسرو.
رنگریزلغتنامه دهخدارنگریز. [ رَ ] (نف مرکب ) صاحب غیاث اللغات از قول سروری و مؤید و دیگران (و به تبعیت از او آنندراج ) آرد: این لفظ بزیادت یای تحتانی غلط است و صحیح آن رنگرز است
مقرونلغتنامه دهخدامقرون . [ م َ ] (ع ص ) بسته شده و پیوسته . (آنندراج ). نزدیک و نزدیک به هم و به هم بسته و متصل به هم و پیوسته و متصل و مرتبط و مربوط و نزدیک و مجاور و قرین . (ن
گرلغتنامه دهخداگر. [ گ َ ] (پسوند) مرادف گار باشد، همچون : آموزگار و آموزگر که از هر دو معنی فاعلیت مفهوم میگردد. (برهان ). استعمال این لفظ در چیزی کنند که جعل جاعل را تصرف در
شکرریزلغتنامه دهخداشکرریز. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرافشان . شکرریزنده . که شکر بریزد. که از او شکر ریزد، مثل نیشکر. (از یادداشت مؤلف ) : یا ابوبکر تویی چون قصب شکّر