شکرسانلغتنامه دهخداشکرسان . [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) شکرشان . عسل و شهد در شان . (ناظم الاطباء). || (ص مرکب ) مانند شکر. همچون شکر. شکروار. شکرشان .
ناچیز شدنلغتنامه دهخداناچیز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از اهمیت افتادن . از رواج و رونق افتادن . خوار شدن . کم شدن . کاستن : اسلام عزیز گشت و کفر ناچیز شد. (تاریخ سیستان ). || باطل
خبر شدنلغتنامه دهخداخبر شدن . [ خ َ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خبر رسیدن . خبر رفتن . اطلاع رسیدن . مطلبی بگوش کسی رسیدن . خبردار شدن . با خبر شدن : خبر شد هم آنگه به افراسیاب کجا بار
تفاوت کردنلغتنامه دهخداتفاوت کردن . [ ت َ وُک َ دَ ] (مص مرکب ) فرق کردن و مختلف شدن و موافق نبودن و امتیاز حاصل کردن . (ناظم الاطباء) : پنجه در صید برده ضیغم راچه تفاوت کند که سگ لای
قناعتلغتنامه دهخداقناعت . [ ق َ ع َ ] (ع اِمص ) خرسندی .رضا به قسمت . بسنده کردن . بسنده کاری . راضی شدن به اندک چیز. (غیاث اللغات از بهار عجم و منتخب و شکرستان ). خرسند گردیدن ب
رخت کشیدنلغتنامه دهخدارخت کشیدن . [ رَ ک َ /ک ِ دَ ] (مص مرکب ) منتقل شدن . (از فرهنگ رازی ). راهی شدن . سفر کردن . کوچ کردن . عزیمت کردن : بدان باره اندر کشیدند رخت در شارسان را ببس