شکانکلغتنامه دهخداشکانک . [ ش َ ن َ ] (اِ) حوصله و چینه دان مرغ . (ناظم الاطباء). سنگدان مرغ را گویند. (از فرهنگ جهانگیری ). چینه دان مرغ که به عربی حوصله گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). و رجوع به چینه دان شود.
سیکنکلغتنامه دهخداسیکنک . [ ک َ ن َ ] (ص ، ق ) آهسته . (آنندراج ) (غیاث ) بلغت قاینات خراسان خاصه تون و طبس به معنی آهسته آهسته است و در سلک غزلیات حافظ شیرازی غزلی است که مطلع آن این است : دوشینه من پنهان شدم در قصر جانان سیکنک نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان س
شیکنکلغتنامه دهخداشیکنک .[ ش َ ک َ ن َ ] (ق ) به معنی آهسته رفتن است . در قافیه و ردیف آن غزل که بنام حافظ شیرازی است آمده و چون از این لغت آگاه نیستند سنگنک می خوانند : دوشینه من پنهان شدم در قصر جانان شیکنک نرمک نهادم پای را رفتم در ایوان شیکنک . <p class=
کاسه شکنکلغتنامه دهخداکاسه شکنک . [ س َ / س ِ ش ِ ک َ ن َ ] (اِ مرکب ) اسم فارسی شقایق النعمان است . || اسم فارسی شقراق است و نیز به فارسی سبزک نامند.
سقناقلغتنامه دهخداسقناق . [ س َ ] (اِ) استحکامات : قلعه ٔ محمد حسن خان بعد از انقضای مجلس تحویل برسم تاخت و عزم چپاول بر سر جماعت طوالش رفته چون این طایفه را مکانهای محکم و سقناقهای مستحکم بود... (تاریخ غفاری ). دلاوران خراسان و عراق و فارس که هریک در مکان و سکنا و سقنا
چینه دانفرهنگ فارسی عمیدکیسهای که بین حلقوم و معدۀ مرغ قرار دارد و مواد غذایی داخل آن میشود؛ جاغر؛ ژاغر؛ شاغر؛ کژار؛ گژار؛ شکانک.