شکاسةلغتنامه دهخداشکاسة. [ ش َ س َ ] (ع مص ) دشوارخوی گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بدخوی و دشوارخوی گردیدن . (ناظم الاطباء). بدخو شدن . (المصادر زوزنی ).
شکاسهلغتنامه دهخداشکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) خارپشت . سکاسه . (ناظم الاطباء). و رجوع به سکاسه و رکاسه و رکاشه و ریکاسه و خارپشت شود.
شخکاسهلغتنامه دهخداشخکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) آبی افسرده و منجمد که از باران بارد و آن را تگرگ و ژاله و سنگک وسنگچه و یخچه نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری ). ژاله . (برهان ). تگر
شکاسهلغتنامه دهخداشکاسه . [ ش َ س َ / س ِ ] (اِ) خارپشت . سکاسه . (ناظم الاطباء). و رجوع به سکاسه و رکاسه و رکاشه و ریکاسه و خارپشت شود.
شکاستلغتنامه دهخداشکاست . [ ش ِ س َ ] (از ع ، اِمص )شکاسة. بدخویی . درشتخویی . (یادداشت مؤلف ) : پادشاهی بود گوهر نفس او از شراست مطبوع و پناه خلق او بر شکاست موضوع . (المضاف ال