شکاةلغتنامه دهخداشکاة. [ ش َ ] (ع مص ) گله کردن بسوی خدا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گله کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). گله کردن به کسی . (از اقرب الموارد). و
شکعةلغتنامه دهخداشکعة. [ ش َک ِ ع َ ] (ع ص ) تأنیث شکع. خشک و غیر نرم که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778).- افنان شکعة ؛ شاخه های خشک که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778) : هو [ بشام ] شج
شکاهلغتنامه دهخداشکاه . [ ش ِ ] (ع مص ) مشابه و مانند کسی گردیدن و قرین او شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مشاکهه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به م
شاهفرهنگ انتشارات معین[ په . ] (اِ.)1 - سلطان ، فرمانروا. 2 - هر چیز مهم و بزرگ . ؛ ~رخ زدن کنایه از: الف - فرصت را غنیمت شمردن . ب - غلبه یافتن . ؛با ~پالوده نخوردن کنایه از: خ
شکاهلغتنامه دهخداشکاه . [ ش ِ ] (ع مص ) مشابه و مانند کسی گردیدن و قرین او شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مشاکهه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). و رجوع به م
شکاوةلغتنامه دهخداشکاوة. [ ش َ وَ ] (ع مص ) شکاة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) اقرب الموارد). و رجوع به شکاة شود.
شکویلغتنامه دهخداشکوی . [ ش َ وا ] (ع مص ) شکاة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گله کردن . (آنندراج ) (غیاث ) (المصادر زوزنی ) (دهار). || نالیدن . زاریدن . بنالیدن . (از یادد
شکولغتنامه دهخداشکو. [ ش َک ْوْ ] (ع مص ) شکاة. (ناظم الاطباء). گله کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رجوع به شکاة شود.