شرشقلغتنامه دهخداشرشق . [ ش ِ ش ِ ] (ع اِ) شقراق و آن مرغی است کوچک خجک دار. (منتهی الارب ). پرنده ٔ شقراق . (از اقرب الموارد). رجوع به شقراق شود.
ششقاقللغتنامه دهخداششقاقل . [ش َ / ش ِ ق ُ / ق ِ ] (معرب ، اِ) ریشه ٔ یکنوع درختی هندی . شقاقل و گزر صحرایی . (ناظم الاطباء). دارویی است .(مهذب الاسماء). زردک ریگی است و آن بیخی ا
ششقلةلغتنامه دهخداششقلة. [ ش َ ق َ ل َ ] (ع مص ) تغییر دادن و برگردانیدن دینار را. (ناظم الاطباء). برگردانیدن دینار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
شرشقلغتنامه دهخداشرشق . [ ش ِ ش ِ ] (ع اِ) شقراق و آن مرغی است کوچک خجک دار. (منتهی الارب ). پرنده ٔ شقراق . (از اقرب الموارد). رجوع به شقراق شود.
ششقاقللغتنامه دهخداششقاقل . [ش َ / ش ِ ق ُ / ق ِ ] (معرب ، اِ) ریشه ٔ یکنوع درختی هندی . شقاقل و گزر صحرایی . (ناظم الاطباء). دارویی است .(مهذب الاسماء). زردک ریگی است و آن بیخی ا
ششقلةلغتنامه دهخداششقلة. [ ش َ ق َ ل َ ] (ع مص ) تغییر دادن و برگردانیدن دینار را. (ناظم الاطباء). برگردانیدن دینار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
حشفیفللغتنامه دهخداحشفیفل . [ ح َ ف ِ ] (ع اِ) ششقافل . شقاقل .و آن گزر بری و زردک بیابانی است . گویند اگر زن آبستن بخود برگیرد بچه افکند و هشفیفل با هاء هوز نیز آمده است . و در ف
شش کاکللغتنامه دهخداشش کاکل . [ ش َ / ش ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) زردک بری را گفته اند و ششقاقل معرب آن است و با حذف شین دوم شقافل نیز گویند و مربای آن معروف است . (از آنندراج ) (از انجمن