شلیدیکشنری فارسی به انگلیسیflabbiness, flaccidity, hitch, hobble, lameness, laxity, limp, limpness, looseness, relaxation, slack, softness, wobbliness
شلیلغتنامه دهخداشلی . [ ش َ ] (حامص ) از کار بازماندن دست و پا. شل شدن . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شَل شود.
شلیلغتنامه دهخداشلی . [ ش ِ ] (اِخ ) پرسی بیش . شاعر غزلسرای انگلیسی (1792-1822م .). وی در خانواده ای نجیب و معروف به جهان آمد و کودکی بشاش و سبکروح بود. بخشی از تعلیمات او را
شلیلغتنامه دهخداشلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پشتکوه بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 285 تن . آب آن از چشمه ٔ معروف سفیدرود. محصول عمده ٔ آنجا غلات و لبنیات . ص
شلیلغتنامه دهخداشلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیره ٔ بخش گیلان شهرستان شاه آباد. آب آنجا از رودخانه ٔ دیره . محصول عمده ٔآنجا غلات و پنبه و ذرت و لبنیات . تابستان حدود