شنقصةلغتنامه دهخداشنقصة. [ ش َ ق َ ص َ ] (ع مص ) به نهایت چیزی رسیدن .لغت مولد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن . استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن . (فرهنگ فار
شنقصهفرهنگ انتشارات معین(شَ قَ ص یا صَ) [ ع . شنقصة ] (مص م .) 1 - استقصای زیاده از حد کردن . 2 - جور و تعدی بی حد بر رعایا.
شناقصةلغتنامه دهخداشناقصة. [ ش َ ق ِ ص َ ] (ع اِ) نوعی از لشکر. واحد آن شِنْقاصی است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شِنْقاصی شود.
شنقلةلغتنامه دهخداشنقلة. [ ش َ ق َ ل َ ] (ع مص ) بیرون آوردن دراهم در مطالبه . (از اقرب الموارد). منتهی الارب در «ش ن ف ل » آورده است . رجوع به شنفلة شود.
برآوردنلغتنامه دهخدابرآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) برداشتن . (ناظم الاطباء). بلند کردن . (آنندراج ). رفع. بالا بردن . بربردن . بردن به سوی بالا : درآید از آن پشت اسبش بزیربگیرد
ذوالقدرلغتنامه دهخداذوالقدر. [ ] (اِخ ) (علاءالدوله ) «گفتار در بیان جشن فرمودن شاه گیتی فروز در روز نوروز و توجه نمودن جهة دفع شر علاءالدوله ذوالقدر به مساعدت بخت فیروز».... پادشا
پشتهلغتنامه دهخداپشته . [ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) مقداری که با پشت توان برداشت . هر چیز که بر پشت گیرند از هیمه و جز آن . کوله . کوله بار. بار : شب زمستان بود کپی سرد یافت کر
حجلغتنامه دهخداحج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترجمان القرآن جرجانی ) (
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ا