شوییدنلغتنامه دهخداشوییدن . [ دَ ] (مص ) شستن و غسل دادن . (ناظم الاطباء). شوریدن . رجوع به شستن شود.
شویانیدنلغتنامه دهخداشویانیدن . [ دَ ] (مص ) به شستن داشتن . (یادداشت مؤلف ).شوییدن کنانیدن و شستن فرمودن . (از ناظم الاطباء).
شستنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهچیزی را با آب پاکیزه ساختن؛ پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود؛ شوییدن.
شویلغتنامه دهخداشوی . (نف مرخم ) شو. بشورنده . شوینده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). شوینده . آنکه چیزی را شستشو میکند. (ناظم الاطباء). مخفف شوینده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ش
خروج کردنفرهنگ مترادف و متضادشوریدن، طغیان کردن، یاغی شدن، سرکشی کردن، بهدشمنی برخاستن، عصیان ورزیدن، عصیان کردن، شورش کردن
شاییدنلغتنامه دهخداشاییدن . [ دَ ] (مص ) شائیدن . شایستن . رجوع به شایستن شود. || شایسته و سزاوار بودن . || لایق و مستعد بودن . (ناظم الاطباء) : فردا به پیمبر بچه شایید چه امروزای