شویلةلغتنامه دهخداشویلة. [ ] (ع اِ) برنجاسف . شویلی . (مفردات داودضریر انطاکی ص 225). رجوع به شویلا و برنجاسف شود.
شویلةلغتنامه دهخداشویلة. [ ش ُ وَ ل َ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است . (از معجم البلدان ).
شویلیلغتنامه دهخداشویلی . [ ش ُ وَ ] (ع اِ) شویل . شویلا. شویلة. برنجاسف . (از فهرست مخزن الادویه ).
مزبلهلغتنامه دهخدامزبله . [م َ ب ِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) زبیل دان و آن جائی که از خانه و یا کوچه که در آن زبیل و خاکروبه و خاشاک ریزند. (ناظم الاطباء). خاکروبه دان . (یادداشت ب
برتاشکلغتنامه دهخدابرتاشک . [ ب َ ش َ / ش ْ ] (اِ) برنجاسب . (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). برنجاسپ و آن گیاهی است که گل زرد دارد و آنرا بوی مادران نیز گویند. گیاهی است که آنرا بوی م
برنجاسفلغتنامه دهخدابرنجاسف . [ ب ِ رِ س َ ] (معرب ، اِ) معرب برنجاسپ که گیاه بوی مادران باشد. (از برهان ). حبق الراعی . (از منتهی الارب ). قیصوم است و از اسفرمهاست . (ذخیره ٔ خوار