شوکتلغتنامه دهخداشوکت . [ ش َ / شُو ک َ ] (ازع ، اِ) شوکة. قوت . (غیاث اللغات ). شدت بأس . شدت هیبت . (یادداشت مؤلف ). هیبت . (غیاث اللغات ). قدرت و قوت . (ناظم الاطباء) : قبا
شوکتلغتنامه دهخداشوکت . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) محمدابراهیم . گویند با کبر سن به ارتکاب جمیع مناهی مایل بود چنانکه در مرتبه ٔ دوم که به هند رفت و با پسری اراده ٔ صحبت داشت در دست او
شوکت شیرازیلغتنامه دهخداشوکت شیرازی . [ ش َ ک َ ت ِ ] (اِخ ) شمس الدین حسن . از مردم فارس بوده است که در زمان مؤلف مجمعالفصحاء به تهران آمده بود و از علوم ادبی و غیره اطلاع کافی و در
شوکت قاجارلغتنامه دهخداشوکت قاجار. [ ش َ ک َ ت ِ ] (اِخ ) امیر محمدقاسم خان فرزند ارشداعتضادالدوله سلیمانخان بن محمدخان قاجار و مادرش ازاشراف زندیه دختر بسطام خان کارخانه بوده است و ب
شوکت آبادلغتنامه دهخداشوکت آباد. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوکت بخاراییلغتنامه دهخداشوکت بخارایی . [ ش َ ک َ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین نویسد: او از وارستگان زمان خود بوده در بلاد ایران سیاحت می نمود. در اصفهان شیخ محمدعلی لاهیجی متخل
شوکت شیرازیلغتنامه دهخداشوکت شیرازی . [ ش َ ک َ ت ِ ] (اِخ ) شمس الدین حسن . از مردم فارس بوده است که در زمان مؤلف مجمعالفصحاء به تهران آمده بود و از علوم ادبی و غیره اطلاع کافی و در
شوکت قاجارلغتنامه دهخداشوکت قاجار. [ ش َ ک َ ت ِ ] (اِخ ) امیر محمدقاسم خان فرزند ارشداعتضادالدوله سلیمانخان بن محمدخان قاجار و مادرش ازاشراف زندیه دختر بسطام خان کارخانه بوده است و ب
شوکت آبادلغتنامه دهخداشوکت آباد. [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوکت بخاراییلغتنامه دهخداشوکت بخارایی . [ ش َ ک َ ت ِ ب ُ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین نویسد: او از وارستگان زمان خود بوده در بلاد ایران سیاحت می نمود. در اصفهان شیخ محمدعلی لاهیجی متخل