شنگ و مشنگلغتنامه دهخداشنگ و مشنگ . [ ش َ گ ُ م َ ش َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بمعنی شنگ مشنگ ، شنگل و منگل یعنی دزد و راه دار. (از حاشیه ٔ لغت فرس اسدی نخجوانی ). مشنگ تابع مهمل شنگ ا
شونگلغتنامه دهخداشونگ . [ ] (اِ) درختچه ای است که در نور و کجور و زیارت گرگان آن را شونگ و شن خوانند و عرب شجرةالطحال و زهرالعسل گوید. مردم رودسر و دیلمان و کرج آن را پلاخور نام
دقزدانهلغتنامه دهخدادقزدانه . [ دُ ق ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) گونه ای از شونگ و آن درختچه ای است که در جنگلهای مرتفع «نور» و «زیارت » وجود دارد. و در گیلان آنرا پلاخور نامند. دقزدو
شنلغتنامه دهخداشن . [ ش َ ] (اِ) ناز و کرشمه را گویند. (برهان ) (جهانگیری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : چه جان گر نیستی و چشم پرشن جهان بر من نبودی چشم سوزن . عطار.|| نام گیاه
پلاخورلغتنامه دهخداپلاخور. [ پ َ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) این نام را در دره ٔ چالوس و در کرج و مرزهای فوقانی جنگلهای شمالی ایران و در اراضی خشک و کوهستانی و استپ های کرمانشاه و لرستان
شونگلغتنامه دهخداشونگ . (اِ) فریاد (به لهجه ٔ طبری ). (یادداشت مؤلف ). و شاید با لغت شنگ در شنگ و شیون ، قریب باشد.