شوندلغتنامه دهخداشوند. [ ش َ وَ ] (اِ) باعث و سبب و ماده ٔ هر چیز. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ج ، شَوَنْدان . (از برهان ). رجوع به شَوه شود.
شوندالغتنامه دهخداشوندا. [ ش َ وَ ] (ص ) شنوا و شنونده . (برهان ). شنوا. (جهانگیری ). شنونده و شنوا. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بیت زیر را جهانگیری برای این معنی آورده و رشیدی
شوندالغتنامه دهخداشوندا. [ ش َ وَ ] (ص ) شنوا و شنونده . (برهان ). شنوا. (جهانگیری ). شنونده و شنوا. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بیت زیر را جهانگیری برای این معنی آورده و رشیدی
شوندرلغتنامه دهخداشوندر. [ ش َ وَ دَ ] (معرب ، اِ) معرب چغندر و در مصر آن را لفت و بعضی شلجم احمر نامند و آن شبیه به شلجم است در نبات و صورت ولکن برگ آن خشن تر وغیرمأکول برخلاف
شوندهلغتنامه دهخداشونده . [ ش َ وَ دَ / دِ ] (نف ) یعنی هستی یابنده ، چه شدن بمعنی بودن است و بود هستی و نابودی نیستی . (از انجمن آرا ذیل شوندان ). هستی یابنده . || انجام گردنده
شونده چولالغتنامه دهخداشونده چولا. [ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش آستارای شهرستان اردبیل و دارای 108 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).