شوق ذوقلغتنامه دهخداشوق ذوق . [ ش َ / شُو ذَ / ذُو ] (اِ مرکب ) خرسندی . خوشی . خواهش . آرزوی . رغبت . (ناظم الاطباء). رجوع به شوق و ذوق شود.
شوق و ذوقلغتنامه دهخداشوق و ذوق . [ ش َ / شُو ق ُ ذَ / ذُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق ذوق . خرسندی و خوشحالی .
شوق و ذوقلغتنامه دهخداشوق و ذوق . [ ش َ / شُو ق ُ ذَ / ذُو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق ذوق . خرسندی و خوشحالی .
دلسرد ساختنلغتنامه دهخدادلسرد ساختن . [ دِ س َ ت َ ] (مص مرکب ) مأیوس و ناامید کردن : از بزرگان دیدن دربان مرا دلسرد ساخت . صائب .|| بی رغبت کردن . بی تمایل ساختن . شوق و ذوق را از بی
هلاکیلغتنامه دهخداهلاکی . [ هََ ] (اِخ ) همدانی . شاعری خوش سلیقه و هموار است . در خدمت شاهزاده بهرام میرزا پرورش یافت . هرگونه شعری گفت و تا حدی مولویت هم داشت . کتابی به نام «ش
ضیاءلغتنامه دهخداضیاء. (اِخ ) ضیاءالدین محمد کاشانی .هدایت گوید: زبده ٔ فضلا و قدوه ٔ علما و خلف الصدق مولانا نور است که از مشاهیر علما بوده . باری نام شریف آن جناب ضیاءالدین مح
بتکدهلغتنامه دهخدابتکده . [ ب ُ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بت خانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فرخار. بهار. (حاشیه ٔ برهان چ معین ذیل فرخار). بیت الصنم . بیت الاصنام . معبد بت پرس