شوق انگیزلغتنامه دهخداشوق انگیز. [ ش َ / شُو اَ ] (نف مرکب ) شوق انگیزنده . آنچه در انسان تولید شوق کند. اشتیاق آور. (فرهنگ فارسی معین ). مایه ٔ اشتیاق . که شوق را سبب گردد.
مهرانگیزلغتنامه دهخدامهرانگیز. [ م ِ اَ ] (نف مرکب ) انگیزنده ٔ مهر و محبت . انگیزنده ٔ شوق و دوستی : گفتی افسانه های مهرانگیزکه کند گرم شهوتان را تیز. نظامی (هفت پیکر ص 14).سوی خرگ
نازلغتنامه دهخداناز. (اِ) نعمت .رفاه . آسایش . (حاشیه ٔ برهان قاطع دکتر معین ). تنعم .کامرانی . (آنندراج ). نعیم . (ترجمان القرآن ). نعیم . نعمت . (مهذب الاسماء) (محمودبن عمر).
شورانگیزلغتنامه دهخداشورانگیز. [اَ ] (نف مرکب ) فتنه انگیز. (ناظم الاطباء). فتان . (مهذب الاسماء). محرک . (فرهنگ فارسی معین ) : چو ابر از شوربختی شد نمکباردل از شیرین شورانگیز بردار
تشویقفرهنگ مترادف و متضاد۱. اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشجیع، وادار ۲. حث، تقدیر، قدردانی ≠ تنبیه ۳. آرزومند کردن، به شوق آوردن، ترغیب کردن، دلگرم ساختن