شوزبلغتنامه دهخداشوزب . [ ش َزَ ] (ع اِ) نشان و علامت . (منتهی الارب ). نشان و علامت و اثر. (ناظم الاطباء). علامت . (از اقرب الموارد).
شوذبلغتنامه دهخداشوذب . [ ش َ ذَ ] (اِخ ) ابومعاذ. تابعی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابومعاذ شوذب شود.
شوذبلغتنامه دهخداشوذب . [ ش َ ذَ ] (اِخ ) نام غلامی سیاه که به کربلاء با امام حسین (ع ) شهادت یافت . (یادداشت مؤلف ). || ذوالشوذب ؛ لقب پادشاهی . (ناظم الاطباء).
شوذبلغتنامه دهخداشوذب . [ ش َ ذَ ] (ع ص ) دراز نیکوخلق . (از اقرب الموارد). درازبالای نیکوخوی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). دراز. (مهذب الاسماء). || اسب درازخایه . (منتهی
شوذبلغتنامه دهخداشوذب .[ ش َ ذَ ] (اِخ ) (متوفای 101 هَ . ق .) بسطام الیشکری ، معروف به شوذب ثائر جبار. در عهد عمربن عبدالعزیزدر جائی نزدیک کوفه بنام جوخا خروج کرد و بدست سعیدبن
شؤبوبلغتنامه دهخداشؤبوب . [ ش ُءْ ] (ع اِ) یک دفعه باران . ج ، شآبیب . (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). باره ای از باران . (مهذب الاسماء). ژاله . (دهار). || حد هر چیز و شدت دفع