شوریلغتنامه دهخداشوری . (حامص ) ملوحت . پرنمکی . صفت شور. چگونگی شور. یکی از طعمهای نه گانه . نمکینی . (یادداشت مؤلف ) : نشایست بد در نیستان بسی ز شوری نخورد آب اوهر کسی . فردو
شوریلغتنامه دهخداشوری . [ را ] (اِخ ) یا «حمعسق ». سوره ٔ چهل ودومین از قرآن ، مکی ، و آن پنجاه وسه آیت است ، پس از سوره ٔ فصلت و پیش از سوره ٔ زخرف است . (یادداشت مؤلف ).
شوریلغتنامه دهخداشوری . [ را ] (ع اِمص ) مشورت کردن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). مشورت . (مهذب الاسماء). کنکاش . کنکاش کردن . (منتهی الارب ). مشورة. (غیاث اللغات ). مشورت و کنکاش
شوری اصفهانیلغتنامه دهخداشوری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا محمدعلی فرزند علی اکبرخان برادرزاده ٔ عبدالرضاخان یزدی بود و چندی به وزارت نواب امام قلی میرزا خلف شاهزاده محمدولی می
شوری کوچکلغتنامه دهخداشوری کوچک . [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوری بزرگلغتنامه دهخداشوری بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 179 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوری اصفهانیلغتنامه دهخداشوری اصفهانی . [ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) میرزا محمدعلی فرزند علی اکبرخان برادرزاده ٔ عبدالرضاخان یزدی بود و چندی به وزارت نواب امام قلی میرزا خلف شاهزاده محمدولی می
شوری کوچکلغتنامه دهخداشوری کوچک . [ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه ٔ بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور. 101 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوری بزرگلغتنامه دهخداشوری بزرگ . [ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تحت جلگه که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور واقع است و 179 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوریدنلغتنامه دهخداشوریدن . [ دَ ] (مص ) برهم زدن و درآمیختن چیزی یا چیزهایی به یکدیگربا آلتی یا با دست یا به یک انگشت . بیامیختن با کفچه و انگشت و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : و