شورندهلغتنامه دهخداشورنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) پریشان شونده . منقلب . || انقلاب کننده . شورش کننده . || به هیجان آینده . (فرهنگ فارسی معین ).
شورندهلغتنامه دهخداشورنده . [رَ دَ / دِ ] (نف ) شوینده . شست وشودهنده . (فرهنگ فارسی معین ). || تعمیددهنده . (یادداشت مؤلف )(فرهنگ فارسی معین ) : به شما میگویم نیست در فرزندان آد
شورلغتنامه دهخداشور. (نف مرخم ) شوینده . (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). مخفف شورنده بجای شوینده ، در ترکیبات : قالی شور. مرده شور. خودشور. طلاشور. ریگ شور. جامه شور. روشور. ت
شورانلغتنامه دهخداشوران . (نف ، ق ) در حال شوریدن . صفت بیان حالت از شوریدن . شورنده . || شوراننده .(یادداشت مؤلف ). رجوع به شوریدن و شورانیدن شود.
شورفرهنگ انتشارات معین(اِمص .) ورزیدن ، به کار بردن ، عمل کردن . 2 - (اِفا.) در ترکیبات به معنی «شورنده » آید: الف - (به کار برنده ، ورزنده ): سلاحشور، سلحشور. ب - زیر و زبر کننده ،
دمندهلغتنامه دهخدادمنده . [ دَ م َ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از دمیدن .که بدمد. که به دمیدن پردازد. که نفس سخت بیرون دهد. فوت کننده . نفّاخ . نفّاث . دم بیرون کننده از بینی و دها