شورباجلغتنامه دهخداشورباج . (معرب ، اِ مرکب ) آش ساده . (ناظم الاطباء). شوربة. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب شوربا است که آب گوشت پخته باشد. (برهان ) (آنندراج ). شوربا. مرقه . خور
شورباجیةلغتنامه دهخداشورباجیة. [ جی ی َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مرقه ای که تنها از برنج و نمک و آب کنند. (یادداشت مؤلف ).
شورباخوریلغتنامه دهخداشورباخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی برای نهادن شوربا و دیگر آشها بر خوان . (یادداشت مؤلف ).
شورباجلغتنامه دهخداشورباج . (معرب ، اِ مرکب ) آش ساده . (ناظم الاطباء). شوربة. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). معرب شوربا است که آب گوشت پخته باشد. (برهان ) (آنندراج ). شوربا. مرقه . خور
شورباخوریلغتنامه دهخداشورباخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی برای نهادن شوربا و دیگر آشها بر خوان . (یادداشت مؤلف ).
شورباجیةلغتنامه دهخداشورباجیة. [ جی ی َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مرقه ای که تنها از برنج و نمک و آب کنند. (یادداشت مؤلف ).
شوربافروشلغتنامه دهخداشوربافروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) خوردی فروش . خوردی پز. شورباپز. مَرّاق . (یادداشت مؤلف ). شوربائی .