شوبستلغتنامه دهخداشوبست . [ ب َ ] (اِ) شوپست . شونست . افسون . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). سحر و افسون . (ناظم الاطباء). || علاج . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). علاج و چا
شبستانفرهنگ انتشارات معین(شَ بِ) (اِمر.) 1 - خوابگاه . 2 - حرمسرا. 3 - قسمی از مسجد که دارای سقف است .
شوپستلغتنامه دهخداشوپست .[ پ َ ] (اِ) شوبست . افسون و سحر. || علاج و چاره . شوبست . (ناظم الاطباء). رجوع به شوبست شود.
شونستلغتنامه دهخداشونست . [ ن ِ ] (اِ) فسون و علاج . (برهان ). شوبست . فسون و علاج . (رشیدی ). شونست در نسخه ٔ میرزا اما درمؤید شوخست و در فرهنگ به بای تازی شوبست و فارسی شوپست
شویستلغتنامه دهخداشویست . [ ش َ ] (اِ) پراکندگی و پریشانی . (برهان ). پراکندگی . (جهانگیری ) (رشیدی ).و بعضی شوبست خوانده اند و بعضی شونست بمعنی افسون وعلاج گفته اند. تصحیفش معلو
افسونلغتنامه دهخداافسون . [ اَ ] (اِ) عزیمت .(آنندراج ). عزیمه و چیزی که شخص را از آفت و صدمه ٔ چشم زخم و زهر حیوانات زهردار محفوظ دارد. (ناظم الاطباء). خواندن کلماتی باشد مر عزا