شوائبلغتنامه دهخداشوائب . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ شائبة. (منتهی الارب ). آمیزشها و آمیختگیها و آلودگیها. (غیاث اللغات ). اقذار. ادناس : شوائب کدورت از مشارع و مشارب آن مملکت برخاست
شوايةدیکشنری عربی به فارسیفر کلوچه پزي , کلوچه پز , ماهي تابه , غربال سيمي کارگران , سيخ شبکه اي , گوشت کباب کن , روي سيخ يا انبر کباب کردن , بريان کردن , عذاب دادن , پختن , بريان شدن
شوایبلغتنامه دهخداشوایب . [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) شوائب . ج ِ شائبة. آلودگیها : و کار آن ملک را از شوایب کدورات صافی گردانید. (جهانگشای جوینی ). و جانبین از شوایب خلاف صافی ، خراسان ا
اوصابلغتنامه دهخدااوصاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَصَب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیماریها و امراض : ما نیز در اقسام اسقام و نوائب اوصاب و شوائب اعلال بر امید اقامت و ایلال مغرو
معمور گشتنلغتنامه دهخدامعمور گشتن . [ م َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) معمور گردیدن . اصلاح شدن . بهبود یافتن : حال مودت از شوائب کدورت صافی شد و ذات البین معمور گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
متخادملغتنامه دهخدامتخادم . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) (اصطلاح عرفانی ) کسی است که همیشه به خدمت بندگان قیام کند و خدمت او خالی از هواهاو شوائب نفسانی باشد، ولیکن هنوز به حقیقت زهد نرس