شهیرفرهنگ مترادف و متضادبنام، پرآوازه، سرشناس، شهره، مشهور، معروف، نامآور، نامدار، نامور، نامی ≠ گمنام
شهیرلغتنامه دهخداشهیر. [ ش َ ] (ع ص ) بزرگ نام آور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نامی بلندآوازه . (از اقرب الموارد). || جای معروف و مذکور. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)
شهیر شدنلغتنامه دهخداشهیر شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نامی شدن . مشهور شدن : علی آن یافت ز تشریف که در روز غدیرشد چو خورشید درخشنده در آفاق شهیر.ناصرخسرو.
شهیرةلغتنامه دهخداشهیرة. [ش َ رَ ] (ع ص ) أتان شهیرة؛ خر ماده ٔ پهن تن فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || امراءة شهیرة؛ زنی بزرگ پهن . (مهذب الاسماء). زن
شهیر شدنلغتنامه دهخداشهیر شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نامی شدن . مشهور شدن : علی آن یافت ز تشریف که در روز غدیرشد چو خورشید درخشنده در آفاق شهیر.ناصرخسرو.
شهیرةلغتنامه دهخداشهیرة. [ش َ رَ ] (ع ص ) أتان شهیرة؛ خر ماده ٔ پهن تن فراخ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || امراءة شهیرة؛ زنی بزرگ پهن . (مهذب الاسماء). زن