شهقلغتنامه دهخداشهق . [ ش َ ] (ع مص ) رسیدن چشم زخم بکسی : شهقت عین الناظر علی فلان شهقاً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
airدیکشنری انگلیسی به فارسیهوا، باد، جریان هوا، فضا، نسیم، استنشاق، هر چیز شبیه هوا، نفس، شهیق، سیما، اوازه، اواز، اهنگ، نما، بادخور کردن، اشکار کردن
شهقلغتنامه دهخداشهق . [ ش َ ] (ع مص ) رسیدن چشم زخم بکسی : شهقت عین الناظر علی فلان شهقاً. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
شهقةلغتنامه دهخداشهقة. [ ش َ ق َ ] (ع مص ) نعره زدن . یقال : شهق شهقةً فمات . (منتهی الارب ). صیحه . (تاج المصادر بیهقی ). نعره . (یادداشت مؤلف ).
لیلیلغتنامه دهخدالیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت سعدبن ربیعة. معشوقه ٔ قیس بن ملوح بن مزاحم ، معروف به مجنون لیلی : بلبل به غزل طیره کند اعشی راصلصل به نوا سخره کند لیلی را. منوچهر