شهرچهلغتنامه دهخداشهرچه . [ ش َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) شهر کوچک . شهرک . قصبه : باید که خواجه ٔ بزرگ بمیان کار درآید و درخواهد از خداوند سلطان تا این شهرچه ها که به اطراف بیابان ا
شهره ٔ آفاقلغتنامه دهخداشهره ٔ آفاق . [ ش ُ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام شاعری باستانی و از شعر او در لغت نامه ٔ اسدی شاهد آمده است و از این قرار از شاعران قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجری است
ربع رشیدیلغتنامه دهخداربع رشیدی . [ رَ ع ِ رَ ] (اِخ ) نام قلعه ای است مخروبه وبزرگ و تاریخی در آخر محله ٔ ششکلان تبریز که به محله ٔ باغمیشه و دلیانکوه یا تبلانکوه منتهی میشود و در د
حایرلغتنامه دهخداحایر. [ ی ِ ] (اِخ ) موضع قبر حسین بن علی (ع ). (معجم البلدان ). وجه تسمیه ٔ آنرا حمداﷲ مستوفی چنین گوید: جهت آنکه چنان که ذکر رفت بعهد متوکل خلیفه آب در او بست
کلافلغتنامه دهخداکلاف . [ ک َ ] (اِ) کلاو. کلافه ٔ بزرگ . (ناظم الاطباء). کلافه ، کلابه . ریسمان پیچیده ٔ گرد دوک . نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. (یادداشت به خط مرحوم د
طوسلغتنامه دهخداطوس . (اِخ ) ناحیتی است (به خراسان ) و اندر وی شهرکهاست چون طوران و نوقان و بروغون و رایکان و بنواذه و اندر میان کوههاست و اندر کوههای وی معدن پیروزه است و معدن
باکولغتنامه دهخداباکو. (اِخ ) (شهر...) به واو مجهول شهری است قریب شیروان . (غیاث اللغات ). نام شهری است بشمال ایران . (آنندراج ). شهری است به عجم . (منتهی الارب ). باکوبه . باکو