شهرامواژهنامه آزادشهرام نامی است ایرانی برای پسران. ریشهٔ این نام به زبان پهلوی بازمی گردد و این نام در زبان فارسی امروزی از دو بخش شه = شاه(Shah) و رام(Ram) تشکیل شده که اولی به
شهرآماردبیرلغتنامه دهخداشهرآماردبیر. [ ش َ دَ ] (اِ مرکب ) بنابه گفته ٔ خوارزمی دبیر عواید دولت شاهنشاهی بروزگار ساسانیان . (ایران در زمان ساسانیان ص 155).
شهرآماردبیرلغتنامه دهخداشهرآماردبیر. [ ش َ دَ ] (اِ مرکب ) بنابه گفته ٔ خوارزمی دبیر عواید دولت شاهنشاهی بروزگار ساسانیان . (ایران در زمان ساسانیان ص 155).
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن شهرام . ابن الندیم و ابن ابی اصیبعه ذکر او آورده اند. (عیون الانباء ج 1 ص 187).
سارانیواژهنامه آزادقومی در سیستان و بلوچستان به معنی ابتدا و آغاز. سارانی به معنی ابتدائی و آغاز هر چیزی می باشد. دز زابل شهرام هم گفته می شود.
مقنعلغتنامه دهخدامقنع. [ م ِ ن َ ] (ع اِ) بر سرافکندنی زنان . مقنعة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه زنان سر خود را بدان بپوشانند. (از اقرب الموارد). ج ، مقانع. (
هام دبیریهلغتنامه دهخداهام دبیریه . [ دَ ] (اِخ ) آم دبیره . یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایرانیان پیش از اسلام است . حروف الفبای این خط به موجب آثاری که در دست است از خطهای دیگر ایران کمتر