شهدانجلغتنامه دهخداشهدانج . [ ش َ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) شاهدانج . تخم قنب است . (منتهی الارب ) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).مأخوذ از شهدانه ٔ فارسی و بمعنی آن : شهدانج معروف است صحرائ
شادانجلغتنامه دهخداشادانج . [ ن َ ] (معرب ، اِ) نام دارویی است . (آنندراج ). معرب شادانه و بمعنی آن . (ناظم الاطباء). رجوع به شادانق ، شادانه ، شاهدانج ، شاهدانه و شهدانج شود.
شاهدانجلغتنامه دهخداشاهدانج . [ ن َ ] (معرب ،اِ مرکب ) شهدانج . دانه ٔ قنب است . (منتهی الارب ). معرب شهدانه . (از اقرب الموارد) (دزی ج 1 ص 717) (جوالیقی 206:9) (ضریر انطاکی ص 213)
شهبانجلغتنامه دهخداشهبانج . [ ش َ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مخفف شاهبانج . شاهبانگ . رجوع به شاهبانج و شاهبانگ شود.
شهدانقلغتنامه دهخداشهدانق . [ ش َ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) تعریب شاهدانه . (یادداشت مؤلف ). شهدانج . تخم قنب . (یادداشت مؤلف ). شاهدانه . (دهار). شهدانه . (مهذب الاسماء). و رجوع
کبودانهلغتنامه دهخداکبودانه . [ ک ُ ن َ ] (اِ مرکب ) به فارسی اسم شهدانج است . (فهرست مخزن الادویه ). ظاهراً مصحف کنودانه باشد از: کنو (= کنف ) + دانه . رجوع به کُبودان و کنودانه ش
شادانقلغتنامه دهخداشادانق . [ ن َ ] (معرب ، اِ) شاهدانج است و شهدانج نیز گویند و گفته شود. (اختیارات بدیعی ). معرب شاهدانه ٔ فارسی است که شادانج نیزنامند. (فهرست مخزن الادویه ). ر
شاهدانجلغتنامه دهخداشاهدانج . [ ن َ ] (معرب ،اِ مرکب ) شهدانج . دانه ٔ قنب است . (منتهی الارب ). معرب شهدانه . (از اقرب الموارد) (دزی ج 1 ص 717) (جوالیقی 206:9) (ضریر انطاکی ص 213)
شهدانهلغتنامه دهخداشهدانه . [ ش َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهدانه است که تخم بنگ باشد و معرب آن شهدانج است . (برهان ). شهدانج .شهدانق . شجرالقنب . (بحر الجواهر). و رجوع به شاه
حب القنبلغتنامه دهخداحب القنب . [ ح َب ْ بُل ْ ق َ ن َ ] (ع اِ مرکب )شاهدانه . (دهار). شهدانج . حب الفتیان . کنودانه . (مهذب الاسماء). کنب دانه . شاهدانج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).