معنی شهبان | واژه یاب

جست‌وجوی دقیق

شهبان . [ ش َ هََ ] (ع اِ) عِض ّ. عُض ّ. (منتهی الارب ). درختی است مانند ثمام . (اقرب الموارد).

شهبان . [ ش ِ / ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شِهاب . (منتهی الارب ). رجوع به شِهاب شود.

امبراطورة , ملکة

بیگم، شهربانو، ملکه

queen, queen consort

شهبانج . [ ش َ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مخفف شاهبانج . شاهبانگ . رجوع به شاهبانج و شاهبانگ شود.

شهبانو. [ ش َ ] (اِ مرکب ) شاه بانو. بانوی شاه . ملکه .

شهبانو

شهبانو , ملکه , زن پادشاه , بي بي , وزير , ملکه شدن

شهبانو، شهربانو ≠ پادشاه

شهبانج . [ ش َ ن َ ] (معرب ، اِ مرکب ) مخفف شاهبانج . شاهبانگ . رجوع به شاهبانج و شاهبانگ شود.

شهبانو. [ ش َ ] (اِ مرکب ) شاه بانو. بانوی شاه . ملکه .