شهبازلغتنامه دهخداشهباز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) : خِ
شهبازواژهنامه آزاداسم فردی که شاه بازی میکند در قدیم نزدیک نوروز مراسمی بوده که به آن شاه بازی می گفتند مراجعه شود به (میر نوروزی) طرلان
شهبازفرهنگ نامها(تلفظ: šahbāz) (= شاهباز) ، نوعی باز سفید رنگ با چشمان زرد و پنجه و منقار قوی که در قدیم آن را برای شکار تربیت میکردند .
شهباز دره سیلغتنامه دهخداشهباز دره سی . [ ش َ دَ رَ / رِ ] (اِخ )دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شهبازآبادلغتنامه دهخداشهبازآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان خرم آباد است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شهبازانلغتنامه دهخداشهبازان . [ ش َ ] (اِخ ) محلی در 601هزارگزی طهران میان تله زنگ و مازو و در آنجا ایستگاه راه آهن است . (یادداشت مؤلف ).
شهبازخانیلغتنامه دهخداشهبازخانی . [ ش َ ] (اِخ ) قریه ای است در شمالی خشت از ایالت فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
جعفر شهبازلغتنامه دهخداجعفر شهباز. [ ج َ ف َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل در 21هزارگزی شمال باختری سکوهه و 12هزارگزی راه شوسه ٔ زاهدان به زابل . جلگه و گرم و معتدل
شهباز دره سیلغتنامه دهخداشهباز دره سی . [ ش َ دَ رَ / رِ ] (اِخ )دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
شهبازآبادلغتنامه دهخداشهبازآباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان خرم آباد است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
شهبازانلغتنامه دهخداشهبازان . [ ش َ ] (اِخ ) محلی در 601هزارگزی طهران میان تله زنگ و مازو و در آنجا ایستگاه راه آهن است . (یادداشت مؤلف ).