شهاملغتنامه دهخداشهام . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَهْم ، به معنی تیزخاطر چالاک . (از منتهی الارب ). رجوع به شَهْم شود.
شحاملغتنامه دهخداشحام . [ ش َح ْ حا ] (ع ص ) پیه فروش . (منتهی الارب ) (دهار) (مهذب الاسماء). فروشنده ٔ پیه . (از اقرب الموارد) (از اساس البلاغة). || آنکه بسیار اطعام نماید مردم
عزمدیکشنری عربی به فارسیشهامت , شجاعت , تصميم , دل وجرات , انقباض , کندن , چيدن , کشيدن , بصدا دراوردن , گلچين کردن , لخت کردن , ناگهان کشيدن
شهامتلغتنامه دهخداشهامت . [ ش َ م َ ] (ع مص ، اِمص ) شهامة. شیردلی . شجاعت . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دلیری . توانائی . (غیاث اللغات ). جرأت . (ناظم الاطباء). نوع هفتم از انواع
شهامةلغتنامه دهخداشهامة. [ ش َ م َ ] (ع مص ) تیزرو و توانا گردیدن اسب : شَهُم َ الفرس شهامةً.(منتهی الارب ). || تیزخاطر و چالاک شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حریص بو