شهاب الدین نخجوانیلغتنامه دهخداشهاب الدین نخجوانی . [ ش ِ بُدْ دی ن ِ ن َج َ ] (اِخ ) موسیقیدان و استاد ابوالحسن علی بن خلیفه (عم مؤلف عیون الانباء). (از عیون الانباء ج 2 ص 247).
شهاب الدینلغتنامه دهخداشهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد غنیمی انصاری خزرجی شود.
شهاب الدینلغتنامه دهخداشهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد ملقب به نظام گیلانی شود.
شهاب الدینلغتنامه دهخداشهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمدبن قاسم عبادی ازهری شافعی شود.
پرواسیدنلغتنامه دهخداپرواسیدن . [ پ َرْ دَ ] (مص ) برماسیدن . پرماسیدن . لمس کردن . بسودن . بپسودن . هرچه بسازند (بساوند؟): گوید بپرواسیدم . دست سودن . دست کشیدن . دست مالیدن . پساو
بشکملغتنامه دهخدابشکم . [ ب َ / ب ِک َ ] (اِ) پشکم . بچکم . بیکم . خانه ٔ تابستانی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به شعوری ج 1 ورق 206 و پشکم و بچکم شود.
بیوسلغتنامه دهخدابیوس . [ ب َ ] (اِمص ) (اسم مصدر از بیوسیدن ) طمع بچیزی از هر نوع که باشد. (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ اسدی ) (از مهذب الاسماء). طبع داشتن ب
دامادلغتنامه دهخداداماد. (اِ) مرد نو کدخدا یعنی مردی که تازه شادی عروسی او شده باشد و بعضی گویند این لفظ دعاست ومخفف دائم آباد است . (از غیاث ). اما قسمت اخیر قول صاحب غیاث بر اس
طبللغتنامه دهخداطبل . [ طَ ] (ع اِ) دهل یک رویه باشد یا دورویه . (منتهی الارب ) (زمخشری ). تبیره . (فرهنگ اسدی خطی متعلق به نخجوانی ). شندف . (فرهنگ اسدی ). کوس . (دهار). نقاره