شنزلغتنامه دهخداشنز. [ ش ُ ن ُ ] (اِ) سنز. سیاه دانه . (یادداشت مؤلف ) : غیرنان تنک و تخم شنز چیست دگرآنکه بر نسترن از غالیه خالی دارد.بسحاق .
شنزبلغتنامه دهخداشنزب . [ ش َ زَ ] (ع ص ) نیک سخت . (منتهی الارب ). صلب شدید. (اقرب الموارد). ج ، شنازب . (ناظم الاطباء).
شنزبلغتنامه دهخداشنزب . [ ش َ زَ ] (ع ص ) نیک سخت . (منتهی الارب ). صلب شدید. (اقرب الموارد). ج ، شنازب . (ناظم الاطباء).
شنزبهلغتنامه دهخداشنزبه . [ ش َ زَ ب َ ] (اِخ ) شتربه . نام گاوی است که به تزویر شغالی که به دمنه معروف و موسوم است فریفته شده و با شیر جنگ کرد وکشته شد. (غیاث اللغات ). نام گاوی
شنزرلغتنامه دهخداشنزر. [ ش َ زَ ] (اِخ ) نام مردی و موضعی است ، یا آن تصحیف شیزر است . (منتهی الارب ).
شنزرةلغتنامه دهخداشنزرة. [ ش َ زَ رَ ] (ع مص )درشت گردیدن مرد: شنزر الرجل شنزرةً؛ درشت گردید مرد. (منتهی الارب ). || (اِمص ) درشتی هر چیزی . (منتهی الارب ). غلظت و خشونت . (از اق