شنبلیلهلغتنامه دهخداشنبلیله . [ شَم ْ ب َ لی ل َ / ل ِ ] (اِ) شملیز. شملید. شنبلید. شنبلیت . بمعنی شنبلید است و آن رستنیی باشد که به عربی حلبه و به هندی میتهی و به یونانی فریقه خوانند. (برهان ). شملیز. به تازی حلبه . (از جهانگیری ). سبزیی است خوشبو، تند، خوراکی
شنبلیلهفرهنگ فارسی عمیدگیاهی علفی و یکساله، با شاخههای نازک و گلهای زرد که بهعنوان سبزی خوراکی و معمولاً بهصورت پخته مصرف میشود.
شنبلیلهفرهنگ فارسی معین(شَ بَ لَ یا لِ) (اِ.) گیاهی است علفی و یکساله از تیرة سبزی آساها. برگ هایش متناوب و مرکب از سه برگچه است . گل هایش منفرد و به رنگ زرد روشن یا بنفش و یا مایل به رنگ سفید است . میوة این گیاه به نام خمیده و به طول 3 تا 10 سانتیمتر است . بویش قوی و طعمش تلخ و معطر است .
شنبلیلهگویش اصفهانی تکیه ای: šembella طاری: šembila طامه ای: šambelila طرقی: šembila کشه ای: šembila نطنزی: šembila
شنبلیلهگویش خلخالاَسکِستانی: šanbalila دِروی: šanbalila شالی: šanbalula کَجَلی: šambalila کَرنَقی: šambalila کَرینی: šambalila کُلوری: šambalila گیلَوانی: šambalila لِردی: šambalila