شنبلغتنامه دهخداشنب . [ ش َ ن َ ] (ع اِمص ) آبداری و خوش آبی و خنکی دندان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). خوش آب دندان و سردی آن . (مهذب الاسماء). روشنی دندان . (دهار). صفا
شنبلغتنامه دهخداشنب . [ ش َ ن َ ] (ع مص ) خوشاب دندان گردیدن . (منتهی الارب ). شَنِب َ الرجل شَنَباً؛ کان ثغره اَشْنَب فهو شانب علی الاستعمال و شَنیب علی القیاس و اَشْنَب . (از
شنبلغتنامه دهخداشنب . [ شَمْب ْ ] (اِ) گنبد. و از این است که گنبدی را که سلطان غازان در آذربایجان ساخته بود شنب غازان خوانند یعنی گنبدغازان . (برهان ) (جهانگیری ). خم بمعنی گنب
شنب غازانلغتنامه دهخداشنب غازان . [ شَم ْ ب ِ] (اِخ ) نام گنبد غازان خان در تبریز که سلطان محمودغازان خان بن ارغون خان ساخته است . ارتفاع آن را یکصدوبیست گز و قطرش را شصت گز نوشته ان
شنبلیلهگویش اصفهانی تکیه ای: šembella طاری: šembila طامه ای: šambelila طرقی: šembila کشه ای: šembila نطنزی: šembila
شنب غازانلغتنامه دهخداشنب غازان . [ شَم ْ ب ِ] (اِخ ) نام گنبد غازان خان در تبریز که سلطان محمودغازان خان بن ارغون خان ساخته است . ارتفاع آن را یکصدوبیست گز و قطرش را شصت گز نوشته ان