شناطاتلغتنامه دهخداشناطات . [ ش ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شِناط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شِناط شود.
شاتاتپلغتنامه دهخداشاتاتپ . [ ت َ پ َ ] (اِخ ) یکی از بیست نفر برهمن که بید کتاب آسمانی هندیان را ایشان تلاوت می کردند و آن کتابی است متضمن اوامر و نواهی و ترغیب و ترهیب وتعیین ثو
شاراتلغتنامه دهخداشارات . (اِخ ) یکی از اقالیم بیست و ششگانه ٔ اندلس بنابتقسیم ادریسی . شهرهای طلبیرة، طلیطلة، مجریط، الفهمین ، وادی الحجارة، اقلیش ، و بذة در آن واقعند. رجوع به
شاراتلغتنامه دهخداشارات . (معرب ، اِ) مأخوذ از زبان اسپانیائی . سلسله جبال . رجوع به ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون صص 125 - 126 و رجوع به اسپانی شود. در الحلل السندسیه عده ای از شار
شناطلغتنامه دهخداشناط. [ ش ِ ] (ع ص ) زن نیکو گوشت و تن و نیکورنگ . ج ، شِناطات ، شَنائط. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن یوسف بن محمدبن قائد، ملقب به موفق الدین بحرانی شاعر مشهور، مکنی به ابوعبداﷲ. اصل و منشاء وی از اربل و مولد او بحرین است . در
اعرفلغتنامه دهخدااعرف . [ اَ رَ ] (ع ص ) اسب بسیاریال . (منتهی الارب ). اسب یال دار. (آنندراج ). اسبی درازبش . (تاج المصادر بیهقی ). اسبی که بش بزرگ دارد و درازگردن . (المصادر ز