شناسایی قانونیde jure recognitionواژههای مصوب فرهنگستاناقدامی که ازطریق آن یک یا چند دولت موجودیت یک دولت را براساس اعلام قانونی به رسمیت میشناسند متـ . به رسمیت شناختن قانونی
شناسالغتنامه دهخداشناسا. [ ش ِ ] (نف ) شناسای . شناسنده . عارف . واقف . جهبذ. خبیر. بصیر. اهل خبره .مطلع. (یادداشت مؤلف ). آشنا. ج ، شناساآن . (از تحفه ٔ اهل بخارا). شناسنده . (از ناظم الاطباء). دریافت کننده . شناسنده . (فرهنگ فارسی معین ). خبره : که ای پهلوان جهان
شناساییلغتنامه دهخداشناسایی . [ ش ِ ] (حامص ) شناسائی . عمل شناختن . وقوف . معرفت . عرف .عرفان . تعریف . علم . شناخت . (یادداشت مؤلف ). معرفت و علم و آگاهی و دانایی . (ناظم الاطباء) : همه در شناسایی اختران فروگفته احوال گردون در آن . نظامی .
شناسایی بالفعلde facto recognitionواژههای مصوب فرهنگستانبه رسمیت شناختن ضمنی یک دولت جدید که میتواند مقدمهای برای شناسایی قانونی آن باشد
شناساییلغتنامه دهخداشناسایی . [ ش ِ ] (حامص ) شناسائی . عمل شناختن . وقوف . معرفت . عرف .عرفان . تعریف . علم . شناخت . (یادداشت مؤلف ). معرفت و علم و آگاهی و دانایی . (ناظم الاطباء) : همه در شناسایی اختران فروگفته احوال گردون در آن . نظامی .
شناساییدیکشنری فارسی به انگلیسیacquaintance, definition, detection, identification, knowledge, publicity
شناساییلغتنامه دهخداشناسایی . [ ش ِ ] (حامص ) شناسائی . عمل شناختن . وقوف . معرفت . عرف .عرفان . تعریف . علم . شناخت . (یادداشت مؤلف ). معرفت و علم و آگاهی و دانایی . (ناظم الاطباء) : همه در شناسایی اختران فروگفته احوال گردون در آن . نظامی .
پیششناساییreconnaissanceواژههای مصوب فرهنگستانبررسی یا شناسایی اولیۀ جنگل یا مرتع بهمنظور دستیابی به اطلاعات کلی برای برنامههای مدیریتی آتی
آزمون شناساییidentification testواژههای مصوب فرهنگستانآزمون هوش کلامی که در آن آزمونشونده اشیا یا بخشهایی از اشیا را در یک تصویر شناسایی میکند