شنارلغتنامه دهخداشنار. [ ش َ ] (ع اِ) عیب بدتر و عار. (از منتهی الارب ). بدترین عیب و عار. (از اقرب الموارد). || دشمنی کردن باشد و دشمن داشتن یعنی با کسی و چیزی بد بودن . (برهان
شنارلغتنامه دهخداشنار. [ ش َ / ش ِ ] (اِ) شنا.شناوری . آب ورزی . سباحت . (ناظم الاطباء) : یکی گفت مردی سوی رودباربرود اندرون شد همی بی شنار. ابوشکور.|| تنک آبی از دریا و یا رودخ
شناریلغتنامه دهخداشناری . [ ش ُ را ] (ع اِ) گربه . (منتهی الارب ). عَلَم است برای گربه . (از اقرب الموارد).
شناریلغتنامه دهخداشناری . [ ش ُ را ] (ع اِ) گربه . (منتهی الارب ). عَلَم است برای گربه . (از اقرب الموارد).
چارَک بادخورweather quarterواژههای مصوب فرهنگستانچارَکی از شنارو یا ناحیهای از دریا در کمان چارَک شناور که در طرف بادخور است
اندرونلغتنامه دهخدااندرون . [ اَ دَ ] (حرف اضافه ) به معنی اندر که ترجمه ٔ «فی » است . (آنندراج ). در. دراین حال . بعد از مدخول «به » می آید و آنرا تفسیر میکند مانند بخاک اندرون [