شمولغتنامه دهخداشمو. [ ش ُ م ُوو ] (ع اِمص ) رفعت . بلندی .(ناظم الاطباء). علو. بلندی . عز. (یادداشت مؤلف ).
شمولغتنامه دهخداشمو. [ ش ُ م ُوو ] (ع مص ) بلند شدن امر کسی . (منتهی الارب ). بالا گرفتن کار. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بلند شدن . (دهار). (یادداشت مؤلف ). || تکبر
شمولاًلغتنامه دهخداشمولاً. [ ش ُ لَن ْ ] (ع ق ) به تبع و به پیروی دیگران .- شمولاً و استقلالاً ؛ استقلالاً کنایه از کردن کاری به ذات خود بی اتباع و رفاقت دیگران و شمولاً، یعنی بال
شمولاًلغتنامه دهخداشمولاً. [ ش ُ لَن ْ ] (ع ق ) به تبع و به پیروی دیگران .- شمولاً و استقلالاً ؛ استقلالاً کنایه از کردن کاری به ذات خود بی اتباع و رفاقت دیگران و شمولاً، یعنی بال
شموخلغتنامه دهخداشموخ . [ ش ُ ] (ع اِمص ) بلندی . ارتفاع . (یادداشت مؤلف ). تشامخ . (یادداشت مؤلف ).
شموخلغتنامه دهخداشموخ . [ ش َ ] (ع ص ) مفازة شموخ ؛ بیابان دور و دوراطراف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
شموذلغتنامه دهخداشموذ. [ ش ُ ] (ع مص ) شمذ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آبستن گردیدن ناقه پس دم دروا داشتن . (آنندراج ). رجوع به شمذ شود.