شخصدیکشنری عربی به فارسیدخشه , شخص , فرد , تک , منحصر بفرد , متعلق بفرد , نفر , ادم , کس , وجود , ذات , هيکل , سفت , شق , سيخ , مستقيم , چوب شده , مغلق , سفت کردن , شق کردن
دانیالیلغتنامه دهخدادانیالی . [ ] (اِخ ) نام مردی ببغداد معاصر مقتدرخلیفه ٔ عباسی یعنی از مردم اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هَ . ق . وی در نسخه سازی و جعل کتابها و نمودن که آن ک
پروشاتلغتنامه دهخداپروشات . [ پ ُ ] (اِخ ) پروشاتّو. ملکه ٔ ایران ، زن داریوش دوم و دختر اردشیر اول (درازدست ) هخامنشی از زن بابلی آندیا یا آندریا نام . این اسم را یونانی شده ٔ پر
اردوانلغتنامه دهخدااردوان . [ اَ دَ ] (اِخ ) سوم . اشک هیجدهم . چون اشک هفدهم وُنُن اول بر تخت سلطنت ایران جلوس کرد، بعلت آنکه وی به اخلاق رومی عادت کرده بعض عادات پارتی را نمی پس
لطیف الدینلغتنامه دهخدالطیف الدین . [ ل َ فُدْ دی ] (اِخ ) زکی مراغه ای . لطیف جهان و افضل گیهان و اصل او از مراغه بود، اما مولد و منشاء او در کاشغر اتفاق افتاد، از آن سبب ترکان تنگ چ
ارد اوللغتنامه دهخداارد اول . [ اُ رُ دِ اَوْ وَ ] (اِخ ) پادشاه اشکانی . این شاه پس از برادربتخت سلطنت تمام ایران نشست . در باب سنه ٔ جلوس او اختلاف است بعضی 56 و برخی 55 ق . م .