شمللغتنامه دهخداشمل . [ ش َ ] (ع مص ) رسیدن کار به همه و فراگرفتن ایشان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فراگرفتن . (برهان ) (غیاث ) (فرهنگ جهانگیری ). || ب
شمللغتنامه دهخداشمل . [ ش َ / ش ِ / ش ِ م ِل ل ] (ع اِ) خوشه ٔ خرما پربار و یا کم بار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). باقی خرما بعد از چیدن . (مهذب
شمللغتنامه دهخداشمل . [ ش َ م َ ] (اِ) کفش روستایی . (ناظم الاطباء). پای افزار چرمین باشد و یا پای افزاری را گویند که زیر آن از چرم خام و رویش از ریسمان باشد و آنرا چاروق گویند
شملاتلغتنامه دهخداشملات . [ ش َ م َ ] (ع اِ) ج ِ شَملَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شملة شود.
شملوللغتنامه دهخداشملول . [ ش ُ ] (ع اِ) مقدار اندک .ج ، شَمالیل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقدار اندک از خرما و باران و مردم و جز آن . ج ، شمالیل . (از اقرب الموارد). |
شملاتلغتنامه دهخداشملات . [ ش َ م َ ] (ع اِ) ج ِ شَملَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شملة شود.
شملقلغتنامه دهخداشملق . [ ش َ ل َ ] (ع ص ) گنده پیر کلانسال . (منتهی الارب ). زن گنده پیر کلانسال . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند آن با سین (سملق ) است . (از اقرب المو
شملاللغتنامه دهخداشملال . [ ش ِ ] (ع ص ) ناقة شملال ؛ ماده شتر سبک شتاب رو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اشتر که بشتاب رود. (از مهذب الاسماء). شتر شتابرو. (از اقرب ا
شملتینلغتنامه دهخداشملتین . [ ش َ ل َ ت َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو شملة. رجوع به شملة شود. || لباس دولا. (ناظم الاطباء).