شمشونلغتنامه دهخداشمشون . [ ش َ ] (اِخ ) قاضی عبرانیان . وی مردی زورمند و دلیر بود و رمز شجاعت او را در موهایش می دانستند. بعدها زنی زیبا بنام دلیله به اغوای فلسطینیان این راز را
شمسونلغتنامه دهخداشمسون . [ ش َ ] (اِخ ) رومی عابد. از نسل دان بن یعقوب ؛ از کسانی که مردم مصر را به دین حضرت ابراهیم (ع ) دعوت کرد. وی مردی صاحب قوت بود و کسی در آن عصر با وی به
شمشورلغتنامه دهخداشمشور. [ ش ُ ] (اِ) گیاهی خوشبو و برگ آن مانند برگ آویشن و درآش داخل کنند. (ناظم الاطباء). به لغت گیلانی رستنیی باشد که برگ آن به برگ سعتر ماند و در آشهای ترش د
شمعون الراهبلغتنامه دهخداشمعون الراهب . [ ش َ نُرْ را هَِ ] (اِخ ) معروف به طیبویه . نام طبیبی است که ابن البیطار از او روایت دارد، از جمله در کلمه ٔ دهن الکادی . (یادداشت مؤلف ). رجوع
رمت لحیلغتنامه دهخدارمت لحی . [ ] (اِخ ) (تپه ٔ لحی ) اسم مکانی است که شمشون در آنجا هزار مرد از فلسطینیان را با چانه ٔ خری به قتل رسانید. (قاموس کتاب مقدس ).
مانوحلغتنامه دهخدامانوح . (اِخ ) (به معنی راحت ) مردی بود از صرعه از توابع «دان » و او پدر شمشون بود.(از قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به همین مأخذ شود.
اشقلونلغتنامه دهخدااشقلون . [ ] (اِخ ) (مهاجرت ) یکی از شهرهای پنجگانه ٔ فلسطینیان بود که بمسافت 10 میل به غزه مانده بطرف شمال واقع میباشد و یهود آنرا بتصرف آورد و شمشون نیز در آن
دلیلهلغتنامه دهخدادلیله . [ دَ ل َ ] (اِخ ) (به معنی معشوق ) زنی زانیه بود که در وادی سورق که در قسمت سبط یهودا نزدیک به حدود فلسطین واقع بود، سکونت می داشت . و هم او سبب شد که ش
صرعهلغتنامه دهخداصرعه . [ ] (اِخ ) (شهر زنبور) (یوشع 15:23) (نحمیا 11:29). شهری است در ساحل یهودا که بعد از چندی به دان داده شد (یوشع 15:33 و 19:41) این شهر مسقط الرأس شمشون بو