شمشادلغتنامه دهخداشمشاد. [ ش َ /ش ِ ] (اِ) درختی همیشه سبز و چوب آن در غایت سختی و نرمی . (ناظم الاطباء). اسم فارسی بقس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از برهان ). بقس . بقسیس . (نشوءاللغة ص 96). درخت معروف که از چوب آن شانه ٔ موی
شمشادفرهنگ فارسی عمیددرختچهای همیشه سبز که یکی از انواع آن زینتی بوده و در کنار باغچهها کاشته میشود.
شمشادBuxusواژههای مصوب فرهنگستانسردهای از شمشادیان با حدود 70 گونه که اغلب گونههای آن گرمسیری یا نیمهگرمسیری است و فقط گونههای اروپایی و برخی گونههای آسیایی آن در برابر سرما مقاوم هستند، برگهای آنها متقابل و دایرهای تا سرنیزهای با بافت چرمی و گلهایشان کوچک سبز مایل به زرد تکجنسی و تکپایه است؛ میوۀ آنها پوشینۀ کوچکی است
شمشادفرهنگ فارسی معین(ش ) [ په . ] (اِ.) درختی است از راستة دو لپه ای ها و دارای برگ های کوچک گرد که همیشه سبز است . چوب آن سخت و محکم است . شمشاد اناری ، شمشاد نعناعی ، شمشاد فرنگی ، بقس ، عثق و کیش نیز گفته می شود.
شمشاطلغتنامه دهخداشمشاط. [ ش َ ] (اِخ ) نام موضعی است .(از ناظم الاطباء). شهری است از آن شهر است ابوالربیع محمدبن زیاد شمشاطی محدث . (منتهی الارب ). شمشاط از اقلیم پنجم است [ از بلاد روم ] طولش از جزایر خالدات عب له و عرض از خط. (نزهةالقلوب ج 3 ص <span class="
شمیشاطلغتنامه دهخداشمیشاط. [ ] (اِخ ) شهرکی است به شام بر لب رود نهاده بسیارنعمت . (حدود العالم ).شهرکی است [ از جزیره ] بر لب رود فرات نهاده و به حدود شام پیوسته . (حدود العالم ). در معجم البلدان سمیساط (دوسین ) آمده است . رجوع به معجم البلدان شود.
سمشادواژهنامه آزادنام یکی از حکیمان کهن یونان که تعلیمات و مفاهیم زیادی از خود به جای گذاشته و همیشه دوست داشته گمنام بماند ، تخلص یکی از شاعران معاصر ایران ، شادی در راه کسب دانش ، سرشت شادگونه و خوشبخت ، خوشبختی و شادمانی
شمشادبویلغتنامه دهخداشمشادبوی . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که بوی و عطر مرزنجوش دارد. شمشاد که امروز ما می شناسیم بوی ندارد؛ ولی مرزنجوش یکی از ریاحین است ،یعنی اسپرمها و معطر است که از اینجا می توان حدس زدکه شمشاد همانگونه که بعضی نوشته اند دو معنی دارد: شمشاد معرو
شمشادرنگلغتنامه دهخداشمشادرنگ . [ ش َ / ش ِ رَ ] (ص مرکب ) سبز خوشرنگ مانند شمشاد. (ناظم الاطباء) : شه از بهر آن سرو شمشادرنگ چنان سوخت کز تاب آتش خدنگ .نظامی .
شمشادسرالغتنامه دهخداشمشادسرا. [ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان . سکنه ٔ آن 95 تن . آب آن از چشمه سار. محصول عمده ٔ آنجا پشم و لبنیات . اهالی عموماً در تابستان به ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
شمشادقدلغتنامه دهخداشمشادقد. [ ش َ/ ش ِ ق َ ] (ص مرکب ) راست قد و بالا. (ناظم الاطباء). آنکه چون شمشاد قامتی راست و بلند دارد : روزها رفت که دست من مسکین نگرفت زلف شمشادقدی سایه ٔ سیم اندامی . حافظ.شا
شمشادبویلغتنامه دهخداشمشادبوی . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که بوی و عطر مرزنجوش دارد. شمشاد که امروز ما می شناسیم بوی ندارد؛ ولی مرزنجوش یکی از ریاحین است ،یعنی اسپرمها و معطر است که از اینجا می توان حدس زدکه شمشاد همانگونه که بعضی نوشته اند دو معنی دارد: شمشاد معرو
شمشادرنگلغتنامه دهخداشمشادرنگ . [ ش َ / ش ِ رَ ] (ص مرکب ) سبز خوشرنگ مانند شمشاد. (ناظم الاطباء) : شه از بهر آن سرو شمشادرنگ چنان سوخت کز تاب آتش خدنگ .نظامی .
شمشادسرالغتنامه دهخداشمشادسرا. [ ش َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان . سکنه ٔ آن 95 تن . آب آن از چشمه سار. محصول عمده ٔ آنجا پشم و لبنیات . اهالی عموماً در تابستان به ییلاق می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span class="hl"
شمشادقدلغتنامه دهخداشمشادقد. [ ش َ/ ش ِ ق َ ] (ص مرکب ) راست قد و بالا. (ناظم الاطباء). آنکه چون شمشاد قامتی راست و بلند دارد : روزها رفت که دست من مسکین نگرفت زلف شمشادقدی سایه ٔ سیم اندامی . حافظ.شا