شمشلغتنامه دهخداشمش . [ ش َ م َ ] (اِخ ) رب النوع آفتاب که معبد محتشمی داشته مشتمل بر سیصد تالار و اتاق . (از ایران باستان ج 1 ص 54) : پس در حقیقت مغان عهد ساسانی ... مهر را ست
شمشلغتنامه دهخداشمش . [ ش ُ / ش ِ ] (اِ) طلا و نقره ٔ گداخته و در ناوچه ٔ آهنین ریخته که شفشه نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ). خفچه . سوفچه . سبیکه . شوش .
شمش شکلاتchocolate barواژههای مصوب فرهنگستانفراوردهای مکعبمستطیل که ممکن است حاوی ترکیبات افزوده یا پرکنندههایی مانند دانههای آجیل یا تافی یا بیسکویت یا میوۀ خشک باشد
شمشیرگویش اصفهانی تکیه ای: šamšir طاری: šemšir طامه ای: šamšir طرقی: šemšir کشه ای: šemšir نطنزی: šamšir