شمشدرلغتنامه دهخداشمشدر. [ ش ِ م َ دَ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند: سیر و ثوم . (ناظم الاطباء). به لغت زند و پازند سیر برادر پیازرا گویند. (آنندراج ) (برهان ). رجوع به شمسدر شود.
شمشدرلغتنامه دهخداشمشدر. [ ش ِ م َ دَ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند: سیر و ثوم . (ناظم الاطباء). به لغت زند و پازند سیر برادر پیازرا گویند. (آنندراج ) (برهان ). رجوع به شمسدر شود.
گیرندهلغتنامه دهخداگیرنده . [ رَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از گرفتن .اخذکننده و دریافت کننده . (ناظم الاطباء). ستاننده .- خون گیرنده ؛ که خونریز را به کیفر کشاند. که انتقام مقتول
زرگرلغتنامه دهخدازرگر. [ زَ گ َ ] (ص مرکب ) بمعنی زرساز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). (از: «زر» + «گر»، پسوند صنعت و شغل ). کسی که با زر کار کند. آن که آلت زرین سازد. (حاشیه
غیبهلغتنامه دهخداغیبه . [ غ َ / غ ِ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیردان . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اوبهی ) (برهان قاطع). کیش و جعبه . (برهان قاطع). ترکش و جعبه . (غیاث اللغات ). || هر یک از آهن
چیدنلغتنامه دهخداچیدن . [ دَ ] (مص )آراستن و ترتیب دادن . (آنندراج ). با ترتیب نهادن مثل چیدن غذا بر سفره (فرهنگ نظام ). به سامان نهادن چیزها. به نظم و ترتیب نهادن چیزها در جایی